Saturday, June 28, 2008

کاش اینقدر برای شخصیت هم ارزش قائل بودیم که می دونستیم همونطور که خودمون یک سری خطوط قرمز داریم و دلمون نمی خواهد کسی وارد محدوده مون بشه همه آدمها همینطورند و نمی تونیم خیلی ساده شخصیت کسی رو زیر سوال ببریم. شاید وقتش باشه که محدوده خودم رو برای اطرافیانم مشخص کنم شاید همه حاضر نیستند اونقدری که به خودشون و شخصیتشون فکر می کنند به شخصیت ما هم فکر کنند یک آدمی می گفت ما بیشترین انرژی رو برای اثبات کردن خودمون صرف می کنیم و این خوب نیست ولی به نظر من گه گاه لازمه شاید حتی هر از گاهی لازم باشه روابطت رو با آدمها ریست کنی. ممکنه انرژی زیادی صرف کنی و ممکن کمی اطرافیانت رو ناراحت کنی ولی برای اینکه بدونن تو هم نیاز به یک محدوده آرامش داری و نیاز داری احترامت حفظ بشه و به شکل یک آدم کامل باهات رفتار بشه گاهی لازمه شکل خودت رو عوض کنی، کسی بشی که خودت هم دوسش نداری ولی محکمه و قرارداد داره با دنیا ،خط قرمز داره زندگیش شکل گرفته و دیگه یک بچه کوچولو نیست که به بکن نکن بزرگترها عادت داشته باشه. وقتی زندگیت رو روی انصاف آدمها پایه ریزی می کنی گاهی می بینی که محاسباتت اشتباه از آب در میاد و اونها نه اونقدر با انصافند و نه اونقدر به تو و شرایط تو فکر می کنند که همیشه تصمیم درست رو در مقابل تو بگیرند.
وقتی خوب فکر می کنی می بینی بیشتر از هر چیزی تو فکر یک سقفی یک سقفی که زیر اون بتونی زندگیت رو طبق سلیقه خودت برنامه ریزی کنی و وقتی سقفت از سقفهای دیگه جدا میشه جامعه هم به چشم یک آدم مستقل به تو نگاه می کنه و کمتر لازمه برای اثبات خودت دست و پا بزنی. ولی حیف حیف که تو ایران زندگی می کنی و به عنوان یک زن باید همیشه حداقل یک همخونه رو بپذیری مدتی طولانی باید برای این همزیستی به پدر و مادرت باج بدی و بعد از اون هم باید وارد یک زندگی دیگه بشی و اونجا هم با مشکلات دیگه ای روبرو بشی بدون اینکه یک مدت تونسته باشی حس رهایی و تنهایی و استقلال رو به عنوان یک شخصیت شکل گرفته تجربه کنی.
اصولا توی این کشور جهان سومی سخت گیر وارفته فضول پرور نا امن هیچ وقت نمی تونی بوی خوش واقعی زندگی رو حس کنی و همه چیز یک نمای دور از واقعیت جهانه ما به یاد آزادی در تو در توی خیابونهای پیر این شهر پرسه می زنیم به امید پیشرفت هر روز از خواب بیدار می شیم و کار می کنیم به دنبال سایه شادی دور هم جمع می شیم به فکر نوشنیدنیهای خوب دنیا عرق سگی می خوریم و به عشق حفظ اصالت و سنت از آفتاب مهتاب ندیدنمون حرف می زنیم ولی همه می دونیم که یک دروغ بزرگه همه می دونیم مثل تمام کارهامون اینجا هم داریم فیلم بازی می کنیم. و گاهی هم تو خواب روشنفکری بلند پروازی هایی می کنیم و سعی می کنیم خودمون رو هم فکر ممالک غربی جا بزنیم قافل از اینکه اونها اصل اولیه زندگیشون رو راستی و دروغ نگفتنه و این اصلا با روحیه هنر پیشه گونه ما ایرانی ها همخونی نداره.

No comments: