Wednesday, November 26, 2003

اون موقعي كه همه رفتن تو بودي حالا با رفتن تو چيكار كنم؟
اين روزها همش تصوير بچگيهامون جلوي ذهنمه اون دوچرخه آبيت يادته با اون دوچرخه قرمز من؟
اون روز هيچ كس نميدونست كه تو استقلالي ميشي و من پرسپوليسي.
ستونهاي پاركينگ پمپ بنزين بودبينش هم مغازه و بانك...
بزرگتر كه شديم ميز پينگ پونگ وقايم موشكهاي دسته جمعي بعد هم مدرسه و مرتبي تو و شلختگي من
جلد كردن كتابهات يك ماه رمضون طول ميكشيد.
روزهايي كه برف ميومد باهمديگه كنار پنجره واي ميستاديم و نظريات كارشناسانمون رو راجع به تعطيلي فردا ميداديم.
صبح كه مدرسه تعطيل ميشد ميرفتيم برف بازي و مامانت بهمون برف با شراب قرمز ميداد هيچ وقت ديگه شرابي به اون خوش مزگي نخوردم.
تو قول داده بودي تا ابد بعد از ظهرهاي حوصله سربر خونه رو پركني.
قول داده بودي هر وقت دلم ميگيره حرفهام رو بشنوي.
قول داده بودي هر وقت گند ميزنم باشي تا بشنوي و بخندي و بيشتر اعصابم رو خورد كني.
قول داده بودي خل بازيهام رو بفهمي .
قول داده بودي هر وقت گريه ام ميگيره تو بغل تو گريه كنم.
قول داده بودي هر وقت خوشحال ميشم تو اولين نفري باشي كه ميشنوي.
كجا ميخاي بري 25 سال براي با تو بودن خيلي كمه خيلي
حالا كه نه دوستي دارم نه درس نه كار نه عشق كجا داري منو ول ميكني ميري به اميد كي؟

اصلا بعد از تو با كي رژيم بگيرم؟بعد از تو با كي تا صبح بيدار بمونم تا سال تحويل بشه؟
بعد از تو با كي برم شمال و لب ساحل مشروب بخورم و سيگار بكشم؟دمپايي كي رو آب ببره با كي؟
هرچي بگم تو آخرش ميري مثل همه فقط بگو نبودن تو رو با كي گريه كنم؟